کد مطلب:33731 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:103

مقایسه آراء مرحوم فیض کاشانی و امام خمینی در باب امر به معرو











مایلم كه در پایان بحث پاره ای از سخنان مرحوم فیض كاشانی در باب امر به معروف و نهی از منكر را كه در نوبت پیش بدانها اشارت رفت بخوانم و سپس به پاره ای از فتاوای امام خمینی رحمه الله علیه درین باب اشاره كنم.

در نوبت پیشین بیان شد كه مرحوم فیض كاشانی معتقد است امر به معروف و نهی از منكر نسبت به یك سلطان جائر كه سخن انسان را نمی شنود و حتی ممكن است قصد جان آدمی را بكند، نه تنها واجب نیست، كه جایز نیز نمی باشد. یعنی مستحب هم نیست. و اگر كسی به این

[صفحه 302]

امر مبادرت ورزید و در این راه كشته شد، نه فقط شهید نیست كه به واقع نفله شده است. روایتی داریم كه:

افضل الجهاد كلمه حق عند سلطان جائر

بالاترین جهاد كلمه ی حقی است كه در برابر یك سلطان جائر ادا شود.

اما ایشان در مقابل، روایتهای دیگر نقل می كنند. از جمله آنكه:

من تعرض لسطان جائر فاصابته بلیه لم یوجر علیها و لم یرزق الصبر علیها

كسی كه متعرض سلطان جائری بشود و بلائی بر سرش بیاید، هیچ اجری نخواهد یافت

و نیز:

لا ینبغی للمومن ان یذل نفسه

شایسته نیست كه مومن تن به ذلت بدهد.

از معصوم پرسیده شد كه:

كیف یذل نفسه

انسان چگونه تن به ذلت می دهد؟

فرمودند كه:

قال: یتعرض بما لا یطاق

خودش را به مهلكه ای بیندازد كه طاقت آن را ندارد.

روایت دیگر آنكه از امام (ع) پرسیدند، اینكه پیامبر (ص) فرمودند: «افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جائر» به چه معناست؟ ایشان فرمودند كه:

هذا علی ان یامره بعد معرفته و هو مع ذلك یقبل منه

[صفحه 303]

این سخن درباره ی كسی است كه حق و عدل را (یا سلطان را) می شناسد و نیز می داند كه آن سلطان آن سخن حق را از او خواهد پذیرفت.

یعنی اگر بداند كه آن سلطان سخن وی را نمی پذیرد، البته آن اقدام جایز نیست. مرحوم فیض كاشانی سپس می افزاید بسیاری از كسانی كه در پیش سلاطین سخنانی درشت گفته اند، بیشتر حب جاه داشته اند و برای اظهار قهرمانی و محبوبیت در قلوب و نیكنامی در تاریخ چنان كرده اند.

نكته بسیار مهم درینجا این است كه برای استفاده از روایات و تصمیم گیری بر اساس آنها كافی نیست كه شخص بنشیند و روایات را بخواند و از آنها تكلیف خود را معلوم كند. دین همچنانكه صامت است، رسن هم هست. آن را از هر دو سو می توان گرفت. و اگر كسی سودای سر بالا (به تعبیر مولانا) نداشته باشد، آن رسن او را به جای برآوردن از چاه، بدورن چاه خواهد برد[1] این استنباطها و تصمیم گیری ها به چیزهای دیگری نیز بستگی دارند و آن گرایش ها و بینش هایی ست كه در شخص عالم است. در اینجا برای آنكه اینگونه اختلاف گرایش ها و تفاوت مشی ها روشن شود، پاره ای از فتاوای امام در باب امر به معروف و نهی از منكر را از كتاب تحریر الوسیله می خوانیم. پیداست كه اینطور نبوده است كه فی المثل امام روایات خاصی را در یك كتاب خاص پیدا كرده باشد مبنی بر آنكه باید علیه شاه قیام كرد و دیگران نه. این روایات در اختیار عموم علماء بوده است. ولی استفاده از آنها تفاوت داشته است. یكی از علماء بزرگ روزگار ما نقل می كردند كه من در بحبوحه ی انقلاب به منزل یكی از علماء قم رفتم و دیدم كه كتاب بحار الانوار در برابر ایشان باز است. نگاه

[صفحه 304]

كردم، دیدم كه ایشان مشغول مطالعه ی روایات باب «تقیه» هستند!. این امور به عالم دین بودن یا متقی بودن شخص ربطی ندارد. بلكه به میزان فهم و شعور و شجاعت و عزت طلبی و دانش بیرون دینی او بستگی دارد.

منابعی كه در اختیار علما قرار دارد، من حیث المجموع یكسان است. اما یك عالم با روحیه ی شجاعانه و خصم كوبانه با این روایات روبرو می شود و یك فرد دیگر با روحیه ی بزدلانه و بدون فكر و اندیشه ی سیاسی.

امام در كتاب تحریر الوسیله در باب امر به معروف و نهی از منكر مطابق شیوه ی فقهی همه ی فقها توضیح داده اند كه سه نوع امر به معروف و نهی از منكر داریم: به دست، به زبان و به دل. سپس شرط علم و آگاهی و احتمال تاثیر و ضرر را مطرح نموده اند و بخصوص تاكید كرده اند كه اگر ضرر این امر متوجه دیگران می شود باید احتیاط بیشتری مرعی شود. سپس ایشان به مسائل سیاسی تر پرداخته اند و گفته اند كه:

لو كان المعروف و المنكر من الامور التی یهتم به الشارع الاقدس كحفظ نفوس قبیله من المسلمین و هتك نوامیسهم او محو آثار الاسلام و محو حجته بما یوجب ضلاله المسلمین او امحاء بعض شعائر الاسلام كبیت الله الحرام بحیث یمجی آثاره و محله و امثال ذلك لما بدمن ملاحظه الا همیقه و لا یكون مطلق الضرر و لو النفسی او الحرج موجبا لرفع التكلیف[2].

اگر معروف و منكر جزو اموری باشند كه شارع نسبت به آنها اهتمام تام دارد و در نزد شارع بسیار مهم اند مانند حفظ نفوس جمعی از مسلمین، یا هتك نوامیس آنها، یا محو آثار اسلام و حجت اسلام و اندیشه های اسلامی به طوری كه به ضلالت مسلمین بینجامد، یا از میان رفتن بعضی از شعائر اسلام نظیر بیت الله الحرام، در این

[صفحه 305]

مواضع دیگر مساله ی ضرر مطلقا نمی تواند موجب سقوط تكلیف شود

یعنی فرد نمی تواند بگوید كه چون در انجام امر به معروف و نهی از منكر ضرر هست، پس تكلیف از من ساقط می باشد.

فلو توقفت اقامه حجج الاسلام بما یرفع بها الضلاله علی بذل النفس او النفوس فالظاهر وجوبه[3].

حتی اگر در اقامه ی حجتهای اسلام كار به بذل نفس و كشته شدن بینجامد، ظاهر وجوب آن است

یعنی نه فقط جواز دارد كه واجب است.

فضلا عن الوقوع فی ضرر او حرج دونها[4].

چه رسد به ضرری كه كمتر از بذل نفس است.

لو كان فی سكوت علماء الدین و روساء المذهب اعلی الله كلمتهم خوف ان یصیر المنكر معروفا او المعروف منكرا یجب علیهم اظهار علمهم، و لا یجوز السكوت و لو علموا عدم تاثیر انكارهم فی ترك الفاعل[5].

اگر سكوت علمای دین و روسای مذهب چنان باشد كه خوف آن برود كه در اثر این سكوت، منكر، معروف شود و معروف، منكر گردد، سخن گفتن بر آنها واجب است و سكوت جایز نمی باشد، و لو آنكه بدانند سخن گفتن شان هیچ تاثیری در فاعل ندارد

و لا یلاحظ الضرر و الحرج مع كون الحكم مما یهتم به الشارع الاقدس جدا[6].

[صفحه 306]

در امور مهمی كه شارع به آنها اهتمام جدی دارد ملاحظه ی هیچ ضرری را نباید كرد.

اختلاف این سخنان، با رای فیض كاشانی كاملا آشكار است: فیض كاشانی معتقد است كه انسان وقتی باید سخنی را به پادشاه بگوید كه بداند سخنش تاثیر دارد و گرنه، خودش را به ذلت افكنده و جان و مالش را هدر داده است و نزد خداوند نیز هیچ اجری نیافته است. اما امام خمینی معتقد است كه اگر سكوت علمای دین موجب تقویت ظالم شود، آن سكوت حرام است و اظهار سخن حق واجب. سخن حق را باید گفت و لو آنكه در ظالم هیچ تاثیری نداشته باشد. و اگر سكوت علمای دین باعث جسارت بیشتر ظالمان شود، سكوت بر آنها حرام است و حتما باید انكار خود را قویا و علنا اظهار كنند، حتی اگر تاثیری نداشته باشد.

ملاحظه كنید كه امام در چندین موضع تذكر می دهند «ولو تاثیری نداشته باشد». علت این همه تاكید آن است كه در فرهنگ شیعی بسیاری از علماء به این گونه بهانه ها متمسك می شدند و در برابر سلاطین سخنی نمی گفتند و این شیوه به یك سنت مبدل شده بود و كار به جایی رسیده بود كه گروهی می گفتند این كار حتی اجری هم ندارد.

امام سپس می افزایند:

لو كان سكوت علماء الدین و روساء المذهب اعلی الله كلمتهم موجبا لا ساءه الظن بهم و هتكهم و انتسابهم الی ما لا یصح و لا یجوز الانتساب الیهم ككونهم نعوذ بالله اعوان الظلمه یجب علیهم الانكار لدفع العارعن ساحتهم[7].

اگر سكوت علمای دین باعث بشود كه مردم درباره ی آنان گمانهای بدی پیدا كنند و بگویند كه اینها نیز دستشان در دست ظالمان است،

[صفحه 307]

در اینجا نیز باید انكار خود را اظهار كنند تا این ننگ از دامنشان پاك شود

و لو لم یكن موثرا فی رفع الظلم[8].

و لو آنكه در رفع ظلم هیچ تاثیری نداشته باشد.

و دوباره با این تكرار، تاكید می شود كه نباید به این بهانه ها متمسك شد. نفس این اقدام و اعتراض علیه ظلم عین فایده است و مطلوب با لذات است. كافی ست شخص بدرستی بفهمد كه شارع تا چه پایه به ظلم اهمیت می دهد و نسبت به آن حساسیت می ورزد. به واقع تصحیح این حساسیتها امر بسیار مهمی است. معمولا ما حساسیتهای خود را دیر تصحیح می كنیم. برای مثال از نظر ما كسی كه چند روز نماز نمی خواند بسیار بد كارتر است از كسی كه بسیار زورگو یا دروغگوست. معلوم نیست كه چرا آن یكی از این یكی بدتر دانسته می شود. قدری ازین امر به عادت بستگی دارد. تمام این منكرات بد هستند. و برای تصحیح حساسیتهای دینی باید توجه كنیم كه شارع نسبت به كدامیك از این منكرات حساسیت بیشتر نشان داده است.


صفحه 302، 303، 304، 305، 306، 307.








    1. زانكه از قرآن بسی گمره شدند
      ز آن رسن قومی درون چه شدند


      مر رسن را نیست جرمی ای عنود
      چون تو را سودای سر بالا نبود


      (مثنوی، دفتر سوم، 4211 -4210).

    2. امام خمینی، تحریر الوسیله، الجزء الاول، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ص 472، مساله ی 6.
    3. امام خمینی، تحریر الوسیله، الجزء الاول، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ص 472، مساله ی 6.
    4. امام خمینی، تحریر الوسیله، الجزء الاول، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ص 472، مساله ی 6.
    5. تحریر الوسیله، الجزء الاول، ص 473، مساله ی 8.
    6. تحریر الوسیله، الجزء الاول، ص 473، مساله ی 8.
    7. تحریر الوسیله، الجزء الاول، ص 473، مساله ی 11.
    8. تحریر الوسیله، الجزء الاول، ص 473، مساله ی 11.